لاکتراشان ؛ روستایی ییلاقی در تنکابن

این وبلاگ سعی دارد تاریخ و آداب و رسوم و اخبار و اتفاقات روستای ییلاقی لاکتراشان را هر چه بیشتر برای بازدیدکنندگان معرفی کند .

لاکتراشان ؛ روستایی ییلاقی در تنکابن

این وبلاگ سعی دارد تاریخ و آداب و رسوم و اخبار و اتفاقات روستای ییلاقی لاکتراشان را هر چه بیشتر برای بازدیدکنندگان معرفی کند .

لاکتراشان در یک نگاه اجمالی !!

« لاکتراشان » یکی از روستاهای ییلاقی و دورافتاده ی شهرستان تنکابن و در عین حال از بکرترین و زیباترین ییلاقات است که پیشینه ای بسیار طولانی دارد و قدمت آن را از از گورستان های متعدد آن می توان دریافت . گورستان هایی مانند « کوراسر » که ثبت ملّی هم شده است و چند کیلومتری بالاتر از لاکتراشان و در بین مسیر بلور کوه ( شاه سفید کوه ) واقع شده است .

در محدوده ی خود لاکتراشان کنونی نیز چند قبرستان قدیمی در خود محل واقع شده است و یک قبرستان هم در منطقه ی پایین دست این روستا ( گل کند ) قرار دارد که جا دارد واقعا تحقیقات گسترده ای در این مکان ها و گورستان ها صورت بگیرد و قدمت واقعی آنها روشن گردد .

متاسفانه در طی سالهای گذشته تنها کسانی که به زیر و رو کردن این قبرستان ها و قلعه های تاریخی و باستانی و به قول مردم این منطقه « گبر خاک » ها ( قبرهای زردشتی و غیر مسلمان ) کرده اند افرادی بودند که با نقشه هایی که در دست داشتند و یا حتی بدون نقشه به دنبال یافتن گنج ها  ودفینه هایی قدیمی وجب به وجب این مناطق را شخم زدند .

لازم به ذکر است که بیشتر ساکنان فعلی این روستا از حدود 200 سال قبل از دست خان های منطقه ی اشکورات فرار کردند و عده ای از آنها در لاکتراشان و عده ای دیگر در روستای ییلاقی لگا ساکن گردیدند .

اجداد این نسل از ساکنین لاکتراشان یعنی افرادی مانند قربانعلی ، یوسفعلی ، کربلایی علی اکبر ، اسّا رحیم و ... وارد لاکتراشان شدند و با بومیان این منطقه که در واقع گالشان و رعیت های خان این منطقه (  آقای منتظمی ) بودند ، درگیر شدند و بعد از جنگ و ستیز های زیاد موفق شدند در این منطقه به کشاورزی بپردازند .

کم کم مشغول آباد کردن زمین های کشاورزی شدند و با ساختن خانه و انجام کشت و زرع در منطقه ی « گل کند » این منطقه را از نو احیا کردند هرچند که به سختی می توانستند گاو و گوسفند نگه داری کنند زیرا تمام مراتع این منطقه و زمین های مجاور تحت سیطره و نفوذ خان ها و گالش های تحت حمایت آن ها بود .

در یکی از همین درگیری های گالشان و حشم داران خان منتظمی با ساکنین جدید لاکتراشان بود که یکی از ساکنین فعلی روستا یعنی استاد مشهدی حسن خیّاط که در آن زمان خردسال بود ، پایش تا مچ سوخت ؛ چون مادرش به خاطر همکاری با مردان و زنان دیگر در این درگیری شرکت کرده و بچه را در کنار آتش تنها رها کرده بود .

به خاطر همین ماجرا ها و جنگ و دعواها « کربلایی علی اکبر » به رودبار رفت تا با وزیر دیدار کند و از او بخواهد تا ساکنین جدید لاکتراشان که از دست خان های اشکور فرار کرده بودند ، در این منطقه بدون مزاحمت سکنی بگزینند ولی وزیر در ابتدا مخالفت کرد ؛ چون می ترسید این مهاجران با گالشان و بومیان در یک جا نتوانند با مسالمت زندگی کنند و نتوانند بر سر منافع مشترک کنار بیایند .

به همین خاطر کربلایی علی اکبر ، چند روزی به نشانه ی اعتراض و اعتصاب لب به غذا نزد . و با این کار موفق شد از وزیر اجازه بگیرد تا کار کشت و زرع انجام دهند و کار خود را پیش ببرند .

لازم به ذکر است که این مهاجران از « چاکل » و « تکامجان » اشکور به لاکتراشان آمده بودند و لگایی ها هم از « کلایه » اشکور .

هم اکنون روستای لاکتراشان به طور کلی به دو محله تقسیم می شود :

جار ملّه - جیر ملّه

جار محله ای ها بیشتر همان ساکنین قبلی لاکتراشانند که امروزه بیشتر خوش نشین هستند و کمتر به کشاورزی و دامداری می پردازند و جیر محله ای ها هم از نسل همان مهاجران یعنی قربانعلی ، یوسفعلی ، کبلایی علی اکبر ، استاد رحیم و ... هستند . هم اکنون نسل سوم و چهارم آن بزرگان در این روستا ساکن هستند .

امروزه علاوه بر دامداری ( گاو و گوسفند ) که اکثریت اهالی به این کار مشغولند ، باغداری هم به دست بعضی از ساکنین از جمله حاجی شاپور ( علی اصغر ) ابراهیم پور ، رجبعلی پورخلیلی ، فرزندان مرحوم قنبر جورطالشی ( یحیی و منصور ) ، فرزندان مرحوم استاد صفر لاکتراشی ( کریم و بهرام ) و ... انجام می شود . عمده ی درختان میوه در این منطقه گردو و فندق است . هر چند که زراعت و کشاورزی ( جو و گندم ) از حدود بیست سال به این طرف دیگر انجام نمی شود . کاری که در گذشته بسیار پرشکوه بوده است و اراده و سخت کوشی پدران و اجداد این سرزمین را یادآور می شود . تا جایی که بنده که هم اکنون 38 سال دارم از دوران کودکی اوج کشت و زرع در این منطقه و گرفتن محصول پرشمار گندم و جو را به یاد دارم و هنوز هم نحوه ی آرد کردن گندم در آسیاب های آبی در ذهنم تداعی می شود ؛ آسیاب هایی که تنها سنگ چینه هایی از بعضی از انها برجای مانده است .

.

.

.